لالایی خواندن هم یاد بگیر
شب های باقیمانده ی عمرت
به این سادگی ها
صبح نخواهند شد...
♥♥من بلد نیستم دوستت نداشته باشم♥♥
♥♥بلد نیستم حرف دلم را نگم♥♥
♥♥
♥♥حتی بلد نیستم نگم می خوامت وقتی می خوامت♥♥
♥♥بلد نیستم نخندم وقتی باتوم♥♥
♥♥
♥♥حتی اخم کنم وقتی ناراحتم♥♥
♥♥من هیچ کار مهمی را بلد نیستم جز دوست داشتن تو ♥♥
عشق نمی پرسه تو کی هستی ؟ عشق فقط میگه
تو ماله منی ، عشق نمی پرسه تو اهل کجایی ؟ فقط میگه : توی
قلب من زندگی می کنی
♥♥
عشق نمی پرسه چه کار میکنی ؟ فقط میگه : باعث میشی قلب من
به ضربان بیفته ، عشق
نمی پرسه چرا دور هستی ؟ فقط میگه همیشه با منی ، عشق نمی
پرسه دوستم داری ؟ فقط
♥♥
میگه :♥ دوستت دارم ♥..............
♥♥ بوسه بر مویت زنم ترسم که تارش بشکند ♥♥
♥♥تار موی توست اما ریشه عمر من است♥♥
♥♥
باید کسی را پیدا کنم که دوستم داشته باشد
عشق هم نمیخواهم اصلا،فقط دوستم داشته باش
آنقدر که یکی از این شب های لعنتی
آغوشش را برای من و یک دنیا خستگی ام بگیرد
بعد همانجا بمیرم،تانبینم
روز های آینده را روزهایی که دیگر دوسم ندارد
و دیگر مرا در آغوش نمیگیرد
همان کاری را که باید هنگامی که در آغوش تو بودم میکردم
باید میمردم همان موقع که عاشقم بودی.....
ولی وقتی تو ازم پرسیدی چند تا دوسم داری گفتم: یکی!!! میدونی چرا؟ چون قویترین و بزرگترین عددیه که میشناسم... .
دقت کردی که قشنگترین و عزیزترین چیزای دنیا همیشه یکی هستن؟؟؟ ماه یکیه... .
خورشید یکیه... .
زمین یکیه... .
خدا یکیه... .
مادر یکیه... .
پدر یکیه... .
تو هم یکی هستی... .
وسعت عشق من به تو هم یکیه... .
هر وقت مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرا باور کردی...!!!
در آغوشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــم بگیر...!!!
عذرخواهی از خــــــــــــــــــ♥ـــــــــــــــــدا با من...!!!
مـثـل ِ تـــار ِ مــوهـــایـش ..
ایـن بـــار ،
دوسـتـت دارم هـــایـــم را
پـشـت ِ گـوشـش انـــداخـــت ..
و …
رفــت !!!
همیشه نمی شود زد به بی خیالی و گفت:
تنهـــــــــــا آمده ام ، تنهـــــــا می روم ...
یک وقت هایی ، شاید حتی برای ساعتی یا دقیقه ای ...
کم می آوری ...
دل وامانده ات یک نفر را می خواهد ...
حرفی نیست
فقط مینویسم رفت
آن احساسی که تو را دوست میداشت...
حرفهایم…
دلخوریهایم…
وتمام اشکهای من…
بماند برای بعد
تنها به من بگو
با او چگونه میگذرد که بامن نمیگذشت...؟
A
ببخش!
کہ گاهے بهانہ ات را مے گیرد…
یادش میرود کہ رفته اے!
دل است دیگر…
کمے… تو را مے خواهد
سرده!!
اما “سرما نمی خورم!!!
کلاهی که “عشق” بر سرم گذاشت
تا زیر گردنم آمده است...
لمس کن کلماتی را که برایت می نویسم
عزیــزم چه زیبـا اجـــرا میکنـی ...
خط به خط تمام گفتــــه هایم را...
خواســـته هایم را...
امــــــــــا...
امـــــا ... برای دیگری
” سکوت “
خطرناکتر از حرفهای نیشدار است
کسی که سکوت میکند ،
روزی
” سرنوشت “
حرفهایش را به شما خواهد گفت
آشپزی ام خوب نیست ؛ اشک پشت پا بریزم برایت ؟
صدایم میزد : « گلم »
گلی بودم در باغچه ی دلش...
عــطر ِ تَنت روی ِ پــیراهنـم مــانده...
امــروز بـویــیدَمَش عمــیق ِ عمــیق...!
و با هـر نـفس بـغــضم را سـنگین تر کردم!
و به یــاد آوردم که دیـگر ، تـنـت سـهم ِ دیگریست...
و غمَــت سـهم ِ مــن
هر اتفاقی که افتاد
فراموش نکن که دوستت دارم و داشته ام....
و هــــــــیچکس!
هـــــــــیچ کجا
هـــــــــیچوقت
نمیتواند گـــــــــــرمایی را که تو به لحظه هایم بخشیدی را تکرار کنـــــــــد..
نفس نمی کشــــــــد هــــــــوا
قـــــــــدم نمی زند زمیـــــــن
سکـــــــــوت میکنـــــد غزل
بــــــــدون تـــــو یعنی همین ...
تمام حرفهای ناگفته ام ؛ همین سکوتی است.....که
می شنوی
قهوه ی تلخ عشق را
شکر می ریزیم
من هم می زنم
تو هم می زنی
ناگهان تقدیر …
همه چیز را …
بر هم می زند…
::
::
نگران شب هایم نباش …
“تنها” نیستم …
“بالشم” …
“هق هق سکوتم” …
“قرص هایم” …
“پاکت سیگارم” …
“لرزش دستانم” …
همه هستن
::
::
همه مرا به خنده های با صدا می شناسند، این بالش بیچاره ، به گریه های بی صدا !
مهــمــترین درســـی کــه از زنـــدگی آمـــوختـــم ایــن بــود
کـــه هیــچ کـــس شبیـــه حــرفهـــایــش نبــود...!
آرامتــر تکــانـش دهیــد.
مـَـرگ مَغـــزی شُــده…بــایـد زودتـــر دفــن شــود…
چیـــزی بــَرای اِهـدا هـــم نــدارد…
اِحســـاسَـــم استــــ !
تــــا همیـن دیــروز زنـده بـــوده
… خـــــودمــ دیـــدمــ ،
کِســـی لِهــــش کــــــرد و رَفــتـــــ...
هنوز هم فراموشت نـکرده ام بـا این که فراموش شده ام
هنوز هم صدایت را می شنوم بـا اینکه صــدایم نـکرده ای
هنوز هم همه جا می بینمت با اینکه به دیدنم نیامده ای
هنوز هم با عشـق تو پا برجـام بـا اینکه خـودت را زیــر پا عــشق دیــگری شــکسـته ای
هنوز هم همان طور مقدس دوست دارم با اینکه زندگی خود را داری به تباهی می کشانی
هنوز هم چشمانی به اشتیاق نگاهت منتظرند با اینکه چشم برچشم دیگری دوخته ای
هنوز هم دلواپس دلنگرانی های توام با اینکه از همه آدمها بریده ای
به هزاران شادی نفروشم غم پنهان تو را
سیگار نمی کشم
نه اینکه نکشیده ام
آخرین بار که روبه رویم
چشمهایش را بست
آخرین نخ را کشیدم
…
بعد ترک کردم
او را
خاطراتش را
و
سیگارم را …
تمام آنچه را که …
آرامم میکرد
براے زندگے نہ سقف مے خواهم نہ زمین...
نقشه ے جغرافیایے دستانت برایم
ڪافیست
با اجازه تو ،
جای خالیت را به انتشار بوی شاخه گلی هدیه کردم،
بدون تو اینجا،
"قلبم"
ته مانده آرزو هایش را بدرقه میکند،
و امیدم...
ناامیدانه
نفس های گرمش را بر روی کاغذ چرک مقابلش حک میکند.
از تو چه پنهان ،
دوباره بغض کرده ام ،
از بس اذان چشمان تورا شنیده ام ،
تمام نماز های نگاهم قضا شده است...
دلـــــم را تهـدید کـردم
که اگــر یکــ بار دیگر
بهانه ات را گـرفت …
می دهــم دوباره
بســوزانیــش … !!!
بسـلامــتــے اوטּ دخــتـــر پـســرے ڪـہ ...
هرشــب بهم اس ام اس میدادטּ ای ڪــاش الاטּ پیــشـــم بودے
ولے هیــچ وقت بهم نــرســیــدטּ
یکــ دقیقــه سکــوت...
بخاطر تمــام ارزوهایی که در حد یکــ فکــر ماندند
بخــاطر شــبــ هایی که با اندوه سپــری کردیــم
بخــاطر قلبــی که زیر پای کسانی که دوستــشــان داشتــیم له شد
بخــاطر چشــم هایی که همیــشــه بارانی ماندند
یکـــ دقیــقــه سکــوت...
بخاطر صداقــتی که این روز ها وجودش فراموش شده است
بخاظــر محبــت که بیشــر از همه مورد خیانت واقع گردید !!
برای احساسی که همیــشـه نادیده گرفتــه شد
کــلاغ پــر ؟!! نــه !...
کــلاغ را بگـــذاریــم برای اخــر
نگــاهـــتـــ پــــر ... خــاطراتــت هم پــــر...
صــدایــت هم پــــر...
کــلاغ پــر ؟!! نــه !...
کـــلاغ را بگذاریــم برای اخــر
جــوانــیم پــــر ... خـــاطــراتــم پــــر...
مـــــــــن هــــــم پـــــــــــــــر...
حالا تو مانــده ایی و کــلاغـــی کـه هیــچ وقـت به خــانه اش نرســـید...!!
هیچ ـگآه تنهآیے هآیت رآ بہ حرآج نگـذآر . . .
بسلامتی اون پســــری که به سلامتی عشقش داره عـرق میخوره
ولی غافــــــــــل از این که
عشقش داره تو بغـــل یکی دیگه عرق میکنه..!!