141

سیلی زد و گفت:تو به من خیانت کردی

گفتم:تو هم بکن چند ماه گذشت

تا اونو سوار ماشین عروسیش دیدم

باخنده اومد سراغمو گفت:دیدی تونستم منم

خیانت کنم!

همسرش اومد ازم تشکر کرد و گفت:

خیلی بامرامی

بهش گفتی:چیکار کردی؟!

خندیدم و رفتم..

بعدأ که فهمید سرطان داشتم!

اومد و گفت:خیلی بی معرفتی چرا اینکارو

کردی؟!

اشک تو چشام جمع شد و گفتم:

من تو عروسیت خندیدم ولی تو توی ختمم گریه

نکن..



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها: ادامه مطلب
♥ چهار شنبه 13 آذر 1392برچسب:, ساعت 18:52 توسط گرفتار

ساعت مچی شارژر پاور بانک خرید ساعت دیواری مونوپاد هاست لینوکس