خورشید بتابد یا نتابد،
ماه باشد یا نباشد،
شب و روز من یکی شده
، فرقی ندارد برایم ،
همه چیز برایم رویا شده
، عشق تو برایم آرزو شده ،
به رویا و آرزو کاری ندارم ،
حقیقت این است که دوستت دارم!
بـا کــســـی . . .
بـا کــســـی . . .
رابــطـه ” احــســاســی“بر قـــرار کـــن کــه. . . .
نــه تــنهـــا
افــتخـــار میــکنــه تــو رو داره. . .
بــلــکـــه
حــاضـــره هــر” ریـــســکــی ” رو بـــکنـــه . . .
کـــه فــقــط
کـــنـــار ” تــــــو ” بـــاشـه. . .
دمش گرم ،باران را می گویم زد به شانه ام و
گفت: خسته شدی ،تو استراحت کن من به جات میبارم
قــآتِــلــ مَـטּ بـاشــ قلیاااااااااان . . .!
تـو اَگَـر نَڪُـشـﮯ
פֿـآطِـراتـــ مـیـڪُـشَـنـב. . . !!!
.
خورشید بتابد یا نتابد،
ماه باشد یا نباشد،
شب و روز من یکی شده
، فرقی ندارد برایم ،
همه چیز برایم رویا شده
، عشق تو برایم آرزو شده ،
به رویا و آرزو کاری ندارم ،
حقیقت این است که دوستت دارم!
ﺑﻪ ﻣﺎ ﺩﺭﻭﻍ ﻣﯽ ﮔﻔﺘﻨــــﺪ:
ﺩﺭﺩﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺰﺭﮒ ﮐﻪ ﺷﻮﯾﺪ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﺪ…
ﺩﺭﺳـﺖ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ:
ﺯﻧﺪﮔــــﯽ، ﺁﻧﻘــــﺪﺭ ﺩﺭﺩ ﺩﺍﺭﺩ…
ﮐــــــﻪ ﺍﺯ ﺩﺭﺩ ﻧــــﻮ،
ﺩﺭﺩ ﮐﻬﻨﻪ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻣﯽﺷﻮد…
غصه مــــرا خورد…
وقتی دیدم
دست به سینه ایستادی…!
تمام راه را
برای
اغوشــــــت
دویـــــــــده بودم …
کَـــــر شدم !!!
چقدر نوشته های اینجا بلند گریه می کنند !
انگار تقصیر هم ندارند … !
انگار زیاد منتظر ماندند ، و شاید حدیث بی قراریست و یا …
عاشقانه هایی که نوشتن ندارد…
و من …
هنوز رویا می بافم …
گـاهـى …
دلـت”بـه راه” نیسـت !!
ولـى سـر بـه راهـى …
خـودت را میـزنـى بـه “آن راه” و میـروى …
و همـه ، چـه خـوش بـاورانـه فکـر میکننـد …
کـه تــــو … “روبـراهـى”….!
تــــو مقصـــری؛
اگر مــــن دیگر”مــــن ســابــق”نیستم!
پس؛ مـــن را به “مـــن نـــبودن” محــکوم نکن..
مـــن؛ همـــانم که درگیــــر عشــــقـــش بودی!
یـــادت نمی آیـــد؟!
مــــن همـــــانم؛ حتـــــی اگر این روزها بوی بی تفـــــاوتـــی بدهم
خــــــــــدایا دریاب این بنده ات را…
بنده ای کہ تو خنده هاش گفت: خـــــــــــــــدایا شـــــــــــکرت !!
و تو گریه هاش گفت: خــــــــدا بــــــــــزرگه !!
و وقتی ادمات دلشو شکستن گفت: مــــــــــنم خدایی دارم.
بسلامتی اون لحظه ای که از همه دنیادلت گرفته…
نه کسی رو داری باهاش دردودل کنی…
نه دلت میخواد کسیو ناراحت کنی…
سکوت میکنی وتو دلت میگی: باشه اینم میگذره.
الکی امید وارش نکن …
الکی دلخوشش نکن …
الکی بهش نگو رسیدی زنگ بزن …
الکی اسمشو صدا نکن که طرف بگه جونم …
الکی هی نگو عشق من، زندگی من اون داره حرفاتو باور میکنه لعنتی …
وقتی میری داغون میشه ،داغون میفهمی ؟؟؟؟؟؟ داغون …
تو را…
برای همه ی شب هایی بی مهتاب …
برای کـوچـه هایی پر از سـکـوت …
برای دشت های بی گل …
برای دریاهای خشک شده …
برای آسمان های بی باران …
و برای همه ی چیزهایی که باید باشد و نیست می خواهـم.
جـوابــ اینـ همهـ عاشــقیــ …
مـنـتــظر مانـدنـ …
پـشـتـــ خـطـیـسـتــ کهـ …
تــا ابــد خاموشـ استـ …
هیچ حواسم نبود،
دو فنجان ریختم...
وفــاداري لــذت دارد …
همانقــدر که " زن "را بـايــد فهميد ،
" مـــرد " را هــم بايــــد درک کــرد
همانقدر که زن «بــــودن» مي خواهد
مــــرد هــم « اطمينــان » ميخواهد
همانقدر که بايــد بي حوصلگي هـاي زن را طاقت آورد
کلافگي هــاي مـــرد را هم بايــد فهميد ..
خلاصه «مــرد» و «زن» نـــدارد …
بـه نقطه ي «مــــا» شدن که رسيدي
بهتـــريـن بــاش بـــرايش …
بگـذار حس کنــد هيچـکس به انــدازه تــو درکش نمي کنـــد …
حال آدم خراب پرسيدن ندارد
اما .........!!!!
دستانش گرفتن دارد.