دکترها می گویند آلزایمر گرفته ام ؛
یعنی روزی می رسد که تو را بجا نیاورم .
از کنارم رد شوی و صدای گامهایت را فراموش کرده باشم و بوی عطرت را نشناسم .
دکترها غلط کرده اند ؛
تو غده ای سرطانی هستی که در خاطرات من جا خوش کرده ای و هر روز بزرگتر وبزرگترمی شوی .
حالا صفحه مانیتور پر است از تصویر تو که برای دکترها شکلک در می آورد .
بگذار هرقدر دوست دارند عکس بگیرند و مدرک جمع کنند ؛
این غده هیچ چیز که نباشد ،
سردرد مهربانیست که تو را به خاطرات فراموش شده ام پیوند می زند....
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: